امشب ...
اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام . . .
برچسبـهـ ـا :
بــیـــــפֿــــیــــــال
اگر امشب هم از حوالی دلم گذشتی
آهسته رد شو
غم را با هزار بدبختی خوابانده ام . . .
دل است دیگر
.
.
.
تنگ میشود، گاهی برای غریبه ای آشنا،
گاهی حتی برای صدای غریبه ی آشنا،
گاهی حتی برای نگاه آخر غریبه ی آشنا!!!!
.
.
.
.
هعی روزگار!
یادم باشد بگویمت…
دیگر از آن لبخندهآ
آن هم ناگهآنی ،
نثآر چشمهآی…
بیقرآرم نکنی،،،
دلـــــــــــــــــــم
طاقت این همه عآشقی را ندارد…
باران کـه میبـارد……
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود…
راه می افـتم …
بـدون چـتـر …
من بـغض می کنـم …
آسمـان گـریـه ..
بیا می خواهم رازی را بگویم . .
پسرها عروسك ندارند، درد دل كردن و حرف زدن را یاد نمی گیرند،
نگاه كن
فقط بلدند أسباب بازیهایشان را پرت كنند،
پسرها اشك هم ندارند،
می ترسند مردیشان زیر سوال برود،
می شنوی؟؟
ته صدای فریاد شان گریه ای بی صدااست .
با یك اغوش ساده می شود قلب هر مردی را به دست اورد،
نگأهشان كن،
وقتی گرسنه اند ،مریضند، خسته اند،دلت نمی سوزد برایشان،
ببین پدرت وقتی مادرت نیست چقدر پیر است ?
می دانم از پسرها ناراحتی جر زنی می كنند؟
بی معرفتند،؟
حرف بد می زنند؟
بازی بلد نیستند، !!
آنها تقصیری ندارند ،
كسی نازشان نمی كند،
گل سر صورتی به موهایشان نمی زند،
سیلی می خورند كه یادشان بماند باید قوی باشند .
دخترک . . .
پسر ها نمیشکنند
مگر به دست دخترکی همچون تو...
آدمیزاد است دیگر ..
غمناک ترین لحظه هایش را از کسی دارد
که شیرین ترین خاطراتش را رقم زده ...!!! :(
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ !
ﻧﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ِ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ
ﻭ ﻧﻪ ﺣﺴﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺍﺻﻼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﺶ؟
ﺗﻮ ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺷﻮﯼ
ﻭ ﻣﻦ ،
ﻧﻪ !
ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺷﻮﻡ ﻟﻌﻨﺘﯽ.
پسرک کنارپنجره نشسته بودوآنقدرغرق درخاطراتش بود
که فراموش کردپس ازآخرین سیگار,
سیگارش رابه بیرون بیاندازد نه خودش را....
سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم...
نگاهت !
نگاهت چه رنج عظیمی است ،
وقتی به یادم میآورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفتهام ...
همه زندگیم درد است ؛ درد !
نمی دانم عظمت این کلمه را درک می کنی یا نه ؟!
وقتی می گویم درد ، تو به دردی فکر نکن که جسم انسان ممکن است از یک بیماری شدید بکشد !
نه !
روحم درد می کند !
به تو که فکر میکنم
بغض می آید
اشک می آید
دلتنگی می آید
به تو که فکر می کنم مهمانی عجیبی به راه می افتد !
دیگر حوصله ای نمانده است!
راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی بود
که تو آورده بودی که موقع رفتنت همه اش را بردی ؟
ﺩﺭﺩﯾﻌﻨـﯽ :
ﺍﻣﺸﺒــﻢ ﻣﺜــﻞ ﺷﺒــﺎﯼ ﺩﯾﮕـﻪ
ﺭﻭ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸـــﯽ
ﺁﻫﻨﮕــــ ﺑــﺰﺍﺭﯼ ﻭ ﺑـﺎﺯﻡ ﻓﮑــﺮ ﮐﻨــﯽ
ﺑـﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾـــﯽ ﮐــﻪ ﺑﺎﻫــﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾــم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ خیلی همراهم بودی….
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ حتی یه نگاهش برات یه دنیا ارزش داره…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ چقدر باهم دعوا کردیم و آشتی کردیم…
به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ کلی حرف توی دلت میمونه و نمیتونی بهش بگی…
ﺑﻪ ﺍﯾﻨـﮑـﻪ….
لعنت به ﺍﯾﻨـﮑـﻪ ها….
ﻭ ﻣﺜـــﻞ ﻫﻤﯿﺸــﻪ ﭼﺸﻤــﺎﺕ بایــد ﺗﻘﺎﺻـــ ﭘﺲ ﺑـــﺪن…
گاهی وقت ها نوشتنت نمی آید،
قدم زدن را هم دوست نداری،
چای هم برایت بی مزه شده،
از سیگار کشیدن می ترسی،
از حرف زدن با دیگران حالت به هم می خورد،
حتی اعصابت هم خورد نیست…
خسته نیستی…
دل زده نیستی،
اما تا دلت بخواهد غم داری!
شاید الکی…
بعضی وقت ها…
حالتان مثل همیشه ی من است!
مى خواهى بروى ؟
بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم …
برو و هرکس پرسید بگولجوج بود….
همیشه سرسختانه عاشق بود….
بگو فریاد مى کردهمه جا فریاد مى کردکه فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت….مى گفت هرگز ناراحتم نکردى
بگو بی احساس بودبه همه فریادها , توهینها و اخمهایم
فقط لبخند میزد
بگو او نخواست ,نخواست کسى جز من در دلشخانه کند
چند بـــــــار دیگر تكرار شـــــــود
رفتنهـــــــای بی خبـــــــر
تـــــــا باورمان شـــــــود
بی خبـــــــر می رود
انكه مـــــــاندنی نیست...
ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوی !
غذایت را سرد می خوری !
ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام !
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند، همه را قیچی می زنی !
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوی !
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد !
تنهائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست ، روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد . . .
تنهایی
مثل باران پاییزی
وسوسه ی قدم زدن است در خیابان ... ؛
که میروی ...
و باز میگردی ...
و تازه میفهمی ؛
خیس شدهای ...
تا مغز استخوان هات !
بی تو
هر پارهی دلام را
به نام كسی ديگر كردهام
به نام هركسی كه
كمی يا دمی
شبيه تو بود ..
تو نیستی كه ببینی
چگونه عطر تو
در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عكس تو
در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است.
یه جوری بعد تو تــــــــــــــنها شدم
که به هر آیــــــــــنده ای بی اعتـــــــــــمادم
بدون تو فقـط دیروزمو، نـــــــــــه
تمام عـــــمرمو از دست دادم
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﮕﯽ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺳﺮﻡ
ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
ﺩﻧﯿﺎﺗﻮﻥ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ
ﻓﻘﻂ ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺗﻮ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﻮﺩﮐﺎﺭﺕ ﻭ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﺖ ﺍﺯ
ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﺷﻪ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺑﺸﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺗﻮ ﺑﻐﻞﮐﻨﯽ
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺮﻭﺭ ﮐﻨﯽ
ﻭﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﯽ :
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻣﺖ ﮔﺮﻡ ﺩﻧﯿﺎ
ﻗﺸﻨﮓ ﻭﯾﺮﻭﻧﻢ ﮐﺮﺩﯼ
ﺁﺏ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﮑﻮﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﺗﻮ اﻭﺝ ﺑﻐﺾ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﯼ
ﺗﺎ ﺍﮔﻪ گریت ﮔﺮﻓﺖ
ﺑﻘﯿﻪ ﻓﮏ کنند ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺯﯾﺎﺩﻩ
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﺻﺒﺢ ﺍﺯﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ
ﺑﺎﻟﺸﺘﺖ ﺍﺯ ﺍﺷﮑﺎﯼ ﺷﺐ ﻗﺒﻠﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﺪه
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﻭﺳﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻊ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﮕﺎﺕ ﻏﺮﻕ ﯾﻪ نقطه ﺑﺎشه
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﺷﻨﯿﺪﻥ ﯾﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺮﺍﺕ ﺯﺟﺮﺁﻭﺭ
ﺑﺎﺷﻪ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﯾﻪ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺍﺷﮑﯽﮐﻨﻪ
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ
ﻭﺍﺳﻪ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ
ﻫﺮﭼﯿﺰﯼ ﻣﺘﻮﺻﻞ ﺑﺸﯽ
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ....
تـــــــــــمام روز می خندم
تـــــــــــمام شب یکی دیگم
من از حالــــــــم ب این مردم
دروغـــــــــــــــــــــای بدی میگم.................
درشکه ای می خواهم سیاه
که یاد تو را با خود ببرد
یا نه ،
نه ،
یاد تو باشد
مرا با خود ببرد .
"کیکاووس یاکیده"